سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از او پرسیدند : خدا چگونه حساب مردم را مى‏رسد با بسیار بودن آنان ؟ فرمود : ] چنانکه روزى شان مى‏دهد با فراوان بودنشان . [ پرسیدند : چگونه حسابشان را مى‏رسد و او را نمى‏بینند ؟ فرمود : ] چنانکه روزى‏شان مى‏دهد و او را نمى‏بینند . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :4
کل بازدید :87827
تعداد کل یاداشته ها : 221
103/8/21
1:13 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
وروجک چشم سیاه[169]

خبر مایه

khili vaghte naneveshtam onghad ke yadam nemiad akharin bar key bude.یعنی چی؟..che rozaee k gozasht che shabaee k sob shud...che chizaee k didamo shenidam...che adamaee k omadano che kesaee k doseshon dashtam ama raftan.دلم شکست..che ghoseha ke khordam ...che boghzaee ke scheshmamo harmandeye ashkam kardan.گریه‌آور..rozaye asoni nabud.قابل بخشش نیست..hamonjor ke shabash...

ye chand vaghte ke aroomam ,مؤدبtanham ama sabok...

chandroz dg mahe mobarake ramazane age khoda ghabol kone mikham....bashe bemone beyne mano khodeshچشمک

doseton daram hamishe sabaz bashinبووووسگل تقدیم شمادوست داشتنتبسمrasti yadeton nare ke  mano  doaa konina 


91/4/27::: 6:4 ع
نظر()
  
  

paeez az tu faslaye sal raft...

ama tu dele man ja mond...

paeez hamishe vasam por az khateras...

 

 

paeez doset daram

 


90/10/6::: 2:4 ع
نظر()
  
  

آنگاه که غرور کسی را له می کنی،

 آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،

 آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،

 ...آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،

...آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ،

می خواهم بدانم،

 دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تا

برای خوشبختی خودت دعا کنی............................?


90/3/29::: 1:27 ع
نظر()
  
  

دیگه دیره واسه موندن دارم از پیش تو میرم

جدایی سهم دستامه که دستاتو نمی گیرم

تو این بارون تنهایی دارم میرم خداحافظ

شده این قصه تقدیرم چه دلگیرم خداحافظ

دیگه دیره واسه موندن دارم از پیش تو میرم

جدایی سهم دستامه که دستاتو نمی گیرم

دیگه دیره دارم میرم چقد این لحظه ها سخته

جدایی از تو کابوسه شبیه مرگ بی وقته

دارم تو ساحل چشمات دیگه آهسته گم میشم

برام جایی تو دنیا نیست تو اوج قصه گم میشم


89/10/11::: 2:36 ع
نظر()
  
  

قفسم را مشکن
تو مکن آزادم
گر رهایم سازی
به خدا خواهم مرد
من به زنجیر تو عادت دارم
با تو احساس سعادت دارم
به خدا خوشبختم
تو محبت کن و تا مهری هست
من بمانم
چو اسیری
به حریم قفست.....

 


گاهی گمان نمی کنی ولی می شود،گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود  !
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است،گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود  !
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست،گاهی تمام شهر گدای تو می شود   !


ملاقات


بارانی که روزها
بالای شهر ایستاده بود
عاقبت بارید
تو بعد سالها به خانه ام می امدی.....
تکلیف ِ رنگ موهات
در چشم هام ر.وشن نبود
تکلیف ِ مهربانی ،اندوه ،خشم
و چیزهای دیگری که در کمد آماده کرده بودم
تکلیف ِشمع های روی میز
روشن نبود
من و تو بارها
زمان را
در کافه ها و خیابان ها فراموش کرده بودیم
و حالا زمان داشت
از ما انتقام می گرفت
در زدی
باز کردم
سلام کردی
اما صدا نداشتی
به آغوشم کشیدی
اما
سایه ات را دیدم
که  دستهایش توی جیبش بود
به اتاق آمدیم
شمع ها را رو روشن کردم
ولی
هیچ چیز روشن نشد
نور
تاریکی را
پنهان کرده بود....
بعد بر میل نشستی
در مبل فرو رفتی
در مبل لرزیدی
در مبل غرق شدی
پنهانی ، بر گوشه ی تقویم نوشتم :
نهنگی که در ساحل تقلا می کند
برای دیدن هیچ کس نیامده است !


89/10/8::: 12:50 ص
نظر()
  
  

خداوندا

تو میدانی که من دلواپس فردای او هستم

مبادا گم کند راه قشنگ آرزوها را،

مبادا گم کند اهداف زیبا را، مبادا جا بماند از قطار محبت هایت،

دلم بین امید و نا امیدی میزند پرسه ،

میکند فریاد،

 می شود خسته،

او را تنها تو نگذاری

 خداوندا

که او را از صمیم قلب دوست دارم!


89/9/28::: 8:0 ص
نظر()
  
  
  •  اگر تمام شب برا ی از دست دادن خورشید گریه کنی لذت دیدن ستاره ها را هم از دست خواهی داد
  •  

     

     

     

  •  نــمــی دانــم ، چــرا مــی گـویـنــد: دیـــوانـگـــان ، هـمـیـشــه خـنـدانـنــد   مـن خــودم گـاه گـاهـــی ... گــریـــه مــی
  •  

  • کـنــم هـیــچ بـه روی خـودت نـیــار مـن هـم چـیــزی نـمــی گــویـــم ...بـگــذار بـیــن خــودمــان بـمـانــد کــــه دیــــــوانـــه
  •  

  • ات شــــده ام ...

  • 89/9/13::: 3:14 ع
    نظر()
      
      

    DELHAYE PAK HARGEZ KHATA NEMIKONAND

    FAGHAT SADEGI MOKONANDVA

    EMROZ SADEGI PAKTARIN KHATAYE  DONYAST


    89/9/1::: 1:17 ع
    نظر()
      
      

    آنکه بین من و تو شام جدایی آورد،

     می کنم نفرینش، یا الهی،

     بکنش چون من زار،

    پیش معشوقش خار،

     هر دو چشمانش تار،

    تا بداند چه به من میگذرد،

    ز غم دوری آن دو چشم یار


      
      

    برای آن عاشق بی دلی مینویسم که حرمت اشکهایم را ندانست، برای آن مینویسم که معنی انتظار را ندانست، چه روزها و شبهایی که با

    یادش سپری کردم، برای آن مینویسم که روزی دلش مهربان بود، مینویسم تا بداند که دل شکستن هنر نیست، نه دیگر نگاهم را برایش

    هدیه میکنم و نه دیگر دم از فاصله ها میزنم، و نه با شعرهایم دلتنگی را فریاد میزنم، مینویسم تا شاید نامهربانی هایش را باور کند


    89/9/1::: 1:15 ع
    نظر()
      
      
    پیامهای عمومی ارسال شده
    + سلام.روز میلادت مبارک . همیشه سبز باشی.
    + سلام خانومی.روز میلادت مبارک همیشه سبز باشی.
    + سلام خوبی؟تولدت مبارک همیشه سبز باشی.
    + سلام.روز میلادت مبارک.سبز باشی.
    + سلام.روز میلادت مبارک.سبز باشی.
    + سلام روز میلادت مبارک.
    + سلام.امیدوارم خوش باشی.روز میلادت مبارک.
    + سلام.روز میلادت مبارک.همیشه سبز باشی.
    + میان بنده گانت هر چه دیدم هوس ها جانشین عاشقی بود به دستان دروغین محبت گلی را دیدم شبیه رازقی بود
    + روز میلادت مبارک.